منوی بالا را از قسمت نمایش -> فهرست انتخاب کنید

آب

آب

در کربلا که موج زند آب روی آب از قحط آب گشته بپا،های و هوی آب‏ .در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است دارند کودکان حسین آرزوی آب‏ .دیگر فرات نیز نیارد به لب خروش کز غم خروش عقده شده در گلوی آب‏ .پیدا بود ز گریه لب تشنه ‏گان که هست هر مشک آب خشک و تهی هر سبوی آب .‏ترسم که شعله در حرم افتد زناله‏‌اش زینب که از دو دیده گشوده است جوی آب‏ . راه شریعه بسته و طفلی ز راه دور بگشوده است دیده حسرت بسوی آب‏ .اصغر ز هوش رفته که چندیست این رضیع نشنیده بوی شیر و ندیده است روی آب .‏تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگی در خیمه ‏ها روان شده در جستجوی آب . ‏زاین تشنگی که سوخت «مؤید» دل حسین بر خاک ریخت تا به ابد آبروی آب …

شاعر: سید رضا موید خراسانی

درباره نویسنده

مطالب مرتبط